ترنم جانترنم جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

❤براي قشنگترين زمزمه هستي؛ترنم❤

حرفهای شیرین تر از عسل 7

موهای ترنم را در موقع تحویل از مهد کودک  خیلی قشنگ بافته بودند خانم مدیر: ترنم موهایت را کی بافته؟ ترنم : خاله ی خواب مدیر و معاون کلی قربون و صدقه اش رفتند.( منظور ترنم از خاله خواب خاله شیرین مربی بود که مسئول نوزادان و خواب بچه ها در ظهر می باشد) ترنم در مهد مهراندیش( مهد قبلی) ترنم: مامان امروز خاله زهرا با دستای تیزش منو قلقلک داد دردم گرفت. مامان: ترنم دستای تیز یعنی چی؟!!! ترنم: پنجه های دستش را خم کرد و گفت یعنی این. من عاشق این لفظش هستم ...
25 مهر 1393

عوض کردن مهد کودک

عروسک مامان از 7 مهر ماه دیگه میاد مهد اداره. با اینکه صبحها  کمی سختش است از خواب بیدارشه و من هم سختم است که ببرمش و مسیرمون هم دوره ولی آرامش عجیبی داره و این برام مهمترین چیزه که به تمام سختی های دنیا می ارزه و از همه بهتر مربیشه که علاوه بر اینکه شاگرد من است خیلی مربی مهربان و باوجدانی است.ترنم جونم خیلی مهدش را دوست دارد و خیلی شعرهای قشنگی یاد گرفته است. ...
25 مهر 1393

اولین سینما

رفتنت به سینما برای اولین بار در سن 4 سال و 1 ماه و 5 روزگی و فیلم شهر موشها 2 بود. در اواسط فیلم کمی خسته شدی و با صندلیت کمی بازی کردی و سپس جذب فیلم شدی و تا آخرش را نگاه کردی و خیلی خیلی خوشت آمد و هنوز هم می گویی :« بریم شهر موشها را ببینیم»  ...
5 مهر 1393

تلاش مجدد برای به مهدکودک رفتن

دختر ناز من یک هفته است که با عوض کردن مهد کودکش (که پارسال از یک ماه 10 روز رفت و همش گریه و بی تابی می کرد ) خدا را شکر بدون گریه به مهد می رود و فقط بعضی روزها می گوید:« مامان عجیب دلم هواتو کرده داشتم تو مهد کودک بغض می کردم» و دوست داری فقط من دنبالت بیایم و وقتی هم که زود به دنبالت می آیم خیلی خیلی خوشحال می شوی و همش دستهای مرا می بوسی و برایم شعر می سرایی. اولش خواستم دو شیفت ثبت نامت کنم که با اعتراض باباجون روبرو شدم و قرار شد فعلا یک شیفت بروی و بابا و بابا جون زحمت رفت و برگشتت را می کشند چون همش می گی:«چرا مامان بچه ها زود میان دنبالشون تو دیر میای؟» من هم 3 روز قبل از مهر ماه مرخصی گرفتم...
5 مهر 1393
1